مهمونی خونه عمه بابایی برا اومدن شوهرعمه فرنازت
هستی مامان سلام امروز ظهر بعد از خوردن نهار و کمی استراحت ساعت 3 اینا آماده شدیم و بعد از حموم و خشک کردنتون یه لباس زردرنگ خوشگل تن شما کردم و کفش هم پات کردم و موهاتو بستم و بقیه وسایلاتو تو ساکت گذاشتم و من و بابایی هم آماده شدیم و برا دیدن عمو رضا شوهر عمه فرنازت راهی خونه عمه فرزانه شدیم تو راه شما همش تو کرییرتو بودید و خواب تشریف داشتید و من و بابایی هم هرازگاهی حرف میزدیم و آهنگ گوش میدادیم تا اینکه رسیدیم خونه عمه فرزانه همه از دیدن شما خیلی خوشحال شدند و کلی هم باهاتون بازی کردند و بعد از یکساعتی عمو رضا و عمه فرناز...
نویسنده :
آلیس
23:27